الگوهای دوتایی


الگوی سر و شانه (Head and shoulders) چیست؟

الگوهای سر و شانه (Head and shoulders) یکی از مطمئن‌ترین الگوهای برای نمایش تغییر جهت حرکت روندهای موجود در یک سهم است. اگر این الگو در روند نزولی شکل بگیرد به آن سر و شانه‌ی کف گفته می‌شود. اما الگوی مذکور چه ویژگی‌ها و مشخصاتی دارد و چطور می‌توانیم آن را تشخیص دهیم؟

الگوی سر و شانه، الگویی با سه قله است که دوتای بیرونی در ارتفاعی برابر و قله‌ی وسط از بقیه بلندتر است. در تحلیل تکنیکال، الگوی سر و شانه نمودار خاصی را تشکیل می‌دهد که نشان‌گر تغییر از بازار گاوی به خرسی و شروع روند برگشتی است. گفته می‌شود که الگوی سر و شانه یکی از قابل اعتمادترین الگوهای روند برگشتی است. این الگو یکی از چند الگوی برتری است که با سطوح مختلفی از دقت نشان می‌دهد روند صعودی سهم رو به پایان است.

الگوی سر و شانه زمانی شکل می‌گیرد که قیمت سهم به سقف خود رسیده و بعد به کف آخرین حرکت صعودی خود بر می‌گردد. سپس قیمت از سقف قبلی بالاتر می‌رود تا دماغه را ساخته و الگوهای دوتایی بعد دوباره به کف اولیه‌ی خود بر می‌گردد. در نهایت، قیمت یک بار دیگر افزایش می‌یابد، اما این بار به به قله‌ی اول رسیده و روند نزولی به خود می‌گیرد.

نکات کلیدی:

  • الگوی سر و شانه الگویی دارای سه قله است که دو قله‌ بیرونی آن ارتفاعی برابر دارند، اما قله‌ی میانی از بقیه بلندتر است.
  • الگوی سر و شانه الگویی است که روند برگشتی با تغییر از حالت گاوی به خرسی را پیش‌بینی می‌کند.
  • گفته می‌شود که الگوی سر و شانه یکی از مطمئن‌ترین الگوهای روند برگشتی است.

الگوی سر و شانه چه چیزی به شما می‌گوید؟

الگوی سر و شانه از سه بخش اصلی تشکیل شده است:

۱. پس از روندهای گاوی طولانی، قیمت به سقف خاصی رسیده و بعد نزول پیدا می‌کند.

۲. قیمت دوباره افزایش می‌یابد تا قله‌ی دوم را این بار بالاتر از سقف قبلی ساخته و بعد دوباره نزول پیدا می‌کند.

۳. قیمت برای بار سوم افزایش می‌یابد، ولی این بار فقط تا سقف اول بالا می‌رود. آن‌گاه روند نزولی می‌گیرد.

قله‌های اول و سوم حکم شانه‌های الگو را دارند و قله‌ی دوم هم سر آن است. خطی که کف موج‌های اول و دوم را به هم وصل می‌کند با نام خط گردن شناخته می‌شود.

الگوی سر و شانه همچنین می‌تواند نشانه‌ای برای تغییر حرکت روند نزولی به روند صعودی باشد. در این حالت، قیمت سهم به سه کف متوالی می‌رسد. کف دوم (سر) پایین‌ترین کف میان این سه است و کف اول و سوم (شانه‌ها) کمی بالاتر شکل می‌گیرند. پس از کف سوم، حرکت سهم به سمت بالا گرایش پیدا کرده و نشان می‌دهد که روند خرسی پایان یافته و قیمت به زودی افزایش بیشتری پیدا خواهد کرد.

طناب‌کشی

قیمت یک سهم نتیجه‌ی شکل پیوسته‌ای از یک مسابقه‌ی طناب‌کشی است؛ چون بالا یا پایین رفتن قیمت سهم مستقیماً متاثر از تعداد کسانی که در هر تیم قرار دارند. کسانی که فکر می‌کنند قیمت بالا می‌رود در تیم گاوها قرار می‌گیرند، و کسانی که فکر می‌کنند قیمت پایین می‌آید، در تیم خرس‌ها قرار داده می‌شوند. اگر اکثر سهام‌داران یک سهم خرس باشند، قیمت پایین می‌رود، چون آن‌ها سهام خود را می‌فروشند تا ضرر نکنند. اگر اکثر سهام‌داران گاو باشند، قیمت بالا می‌رود، چون سرمایه‌گذاران به خرید آن سهم روی می‌آورند تا به سود برسند.

سر و شانه‌ معکوس

نقطه مقابل الگوی سر و شانه، الگوی سر و شانه‌ی معکوس است که به آن سر و شانه‌ی کف هم گفته می‌شود. از این الگو برای پیش‌بینی تغییر جهت حرکت روندهای نزولی استفاده می‌شود. این الگو زمانی رخ می‌دهد که قیمت به یک کف مشخص رسیده و بعد رشد کند؛ یا به کفی پایین‌تر از کف قبلی رسیده و بعد رشد کند؛ یا قیمت دوباره افت کند اما نه به اندازه‌ی کف دوم. وقتی کف آخر شکل گرفت، قیمت جهش صعودی می‌گیرد و به سوی مقاومت حرکت می‌کند.

محدودیت‌های سر و شانه

بالا و پایین‌های الگوی سر و شانه هم مثل همه‌ی الگوهای نموداری از نبردی حکایت دارد که همواره میان گاوها و خرس‌ها در جریان است.

قله‌ی نخست و ریزش متعاقب آن نشان‌گر حرکت رو به افول روند گاوی قبلی است. گاوها با تمایل به حفظ حداکثری حرکت صعودی سعی می‌کنند قیمت را از سقف نخست بالاتر ببرند و سر الگو را تشکیل دهند.

اما اگر قیمت برای بار دوم افت پیدا کرد و به نقطه‌ای پایین‌تر از قله‌ی اولیه رسید، پر واضح است که خرس‌ها کنترل سهم را به دست آورده‌اند. در این مرحله گاوها یک بار دیگر سعی می‌کنند قیمت را بالا ببرند اما فقط موفق می‌شوند تا آن را به سقف اول برسانند. این اتفاق به گاوها ثابت می‌کند که شکست خورده و خرس‌ها کنترل را در دست گرفته‌اند. در نتیجه قیمت سهم پایین می‌آید و روند برگشتی ایجاد می‌شود.

تحلیل الگوی کنشی و زنجیره‌های روایی گریماس در روایت مرگ رستم

روایت‌شناسی به دنبال طبقه‌بندی همة روایات در یک نوع واحد است. گریماس یکی از این نظریه‌پردازان است که با کاستن از تعداد کنشگرهای الگوی پراپ سعی داشت الگویی فراگیر برای تمام روایات ارائه دهد. در این پژوهش، داستان «رستم و شغاد» بر اساس الگوی کنشی گریماس، تحلیل سیر وضعیت روایت با توجه به تقابل‌های دوگانه و نیز الگوی نحوی و زنجیره‌های روایی (میثاقی، اجرایی و انفصالی) بررسی شده‌است. در این داستان، الگوی گریماس دوگانه عمل کرده‌است و یک کنشگر در موقعیت‌های مختلف، نقش مخالف و یاریگر را به عهده دارد. کنشگر فاعل برای کم‌رنگ کردن و از بین بردن نقش کنشگر بازدارنده به مکر و حیله روی می‌آورد. نقض و عقد یک پیمان به وسیلة شغاد، عامل اصلی روایت است که در زنجیرة میثاقی شکل می‌گیرد. همین مسئله، زنجیرة اجرایی و کنش‌های آن را شکل می‌دهد تا در نهایت، در زنجیرة انفصالی به وضعیتی مثبت یا منفی ختم شود.

کلیدواژه‌ها

20.1001.1.22517138.1398.23.80.1.5

عنوان مقاله [English]

Analysis of Actional Model and Greimas’ Syntgmes Narrative in the Rostam’s Death Narrative

نویسندگان [English]

  • Kazem Dezfolian 1
  • Maryam Akbari 2
  • Maryam Jalali 3

1 Professor of Persian Language and Literature, Shahid Beheshti University, Tehran, Iran;

2 Ph.D. in Persian Language and Literature, Shahid Beheshti University, Tehran, Iran

3 Assistant Professor of Persian Language and Literature, Shahid Beheshti University, Tehran, Iran;

چکیده [English]

Classifying all narratives in a single type is the aim of narratology. Greimas is one of the theorists who, by reducing the number of actants of the propp model, tried to provide a comprehensive model for all narratives. The present research investigated the story of Rostam and Shaghad based on the Greimas' actantial model, the analysis of the status of narration with respect to the dual oppositions, the syntactic pattern and the syntgmes narrative (syntgmes contractual, syntgmes performative and syntgmes disjunctional). Greimas' model has acted dual in this story, and an actant in different situations acts as the opposite and the supporter. The subject actant comes to deceive to eliminate the role of the conflict actant. Breaking and contracting a pact by Shaghad is the main source of the narrative that is formed in the syntgmes contractual. The same thing shapes the syntgmes performative and its actions, ultimately ending up in a positive or negative status in the syntgmes disjunctional.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Narration
  • Greimas
  • Actor Pattern
  • Narrative Chains
  • Rostam and Shaghad
اصل مقاله

روایت‌شناسی (Narrtology) که رشد و تکامل آن مدیون ساختارگرایی است، یکی از مهم‌ترین حوزه‌های نظریه‌های ادبی و «مجموعه‌ای از احکام کلّی دربارة ژانرهای روایی، نظام حاکم بر روایت و ساختار پیرنگ است» (مکاریک، 1384: 25). این اصطلاح را نخستین بار تزوتان تودوروف (Tzvetan Todorov) در کتاب دستور زبان دکامرون به‌کار برد و «هدف نهایی روایت‌شناسی، کشف الگوی جامع روایت است که تمام روش‌های ممکن روایت داستان‌ها را در بر می‌گیرد» (برتنس، 1384: 87). فرمالیست‌ها نخستین کسانی بودند که الگوهای دوتایی با هدف کشف الگویی ثابت برای انواع روایت به بررسی این علم پرداختند. نخستین کسی که در این حوزه با بررسی انواع مختلف روایت، طرحی همه‌جانبه ارائه داد، ولادیمیر پراپ (Vladimir Propp) در کتاب ریخت‌شناسی قصه‌های پریان بود. در واقع، «پراپ با تحلیل محتوای حدود صد قصة عامیانة روسی به بن‌مایه‌های تکرارشوندة آن‌ها دست یافت» (گیرو، 1383: 109). او معتقد است با وجود شخصیت‌های مختلف در قصه‌ها، کارکردهای آن‌ها ثابت و محدود است. مهم‌ترین رهیافتی که بعد از فرمالیسم به بررسی روایت پرداخت، ساختارگرایی است. این رهیافت، یعنی «ساختارگرایی ادبی در گام نخست می‌کوشد تنوعات بی‌پایان شخصیت‌هایی را که در داستان‌ها و رمان‌ها می‌بینیم، به تعداد محدودی نقش که معمولاً با رابطه‌ای ثابت در کنار هم قرار می‌گیرند، تقلیل دهد» (برتنس، 1384: 92). روش پراپ که از 31 نقش اصلی و 7 نقش روایی گسترده تشکیل شده‌است، الگوی بسیاری از ساختارگرایان، همچون آلژیر ژولین داس گریماس (A.J. Greimas)، تودوروف، ژرار ژنت (Gerarde Genette) و کلود برمون (Claude Bremond) قرار گرفت. از میان آن‌ها، گریماس تلاش کرد به الگویی ثابت و فراگیر برای بررسی انواع روایت دست یابد و آن را از حیطة محدود بررسی پراپ (حکایات عامیانه) فراتر برد. او همچون سایر روایت‌شناسان ساختارگرا در بررسی متون روایی به دیدگاه زبان‌شناسی سوسور (Saussure) اقتدا کرده‌است؛ زیرا در نظریه‌پردازی‌های جدید، ادبیات هنری کلامی به شمار می‌رود که از زبان به وجود می‌آید (ر.ک؛ تایسن، 1387: 354):

«او برخلاف پراپ که دسته‌بندی هفت‌گانه‌اش از شخصیت‌های حکایتی عامیانه را خاص این حکایت‌ها می‌دید و آن را تعمیم نمی‌داد، معتقد است می‌توان تعداد اندکی از الگوهای کنش‌های شخصیت را یافت و از این الگو منطق جهان داستان را آفرید» (احمدی، 1380: 163).

گریماس موفق شد با در نظر گرفتن تقابل‌های دوگانه و نیز توجه به سه پی‌رفت زنجیره‌ای در طرح داستان و محدود کردن کنشگرها به شش کنشگر (Actant)، نظریة روایی خود را برای تمام متون روایی ارائه دهد. به عقیدة او، فقط شش نقش یا عملکرد در زیربنای همة روایات است که سه جفت مرتبط با هم را تشکیل می‌دهد: اعطاکننده (Sender) + دریافت‌کننده (Receiver)، فاعل (Subject) + هدف (Object)، یاریگر (Supporter) + رقیب (Conflict) (تولان، 1386: 150).

تاکنون روایات زیادی با استفاده از نظریات روایت‌شناسی، از جمله نظریة گریماس بررسی شده‌است. شاهنامه و به تبع آن، سایر آثار حماسی، یکی از منسجم‌ترین آثار روایی است. در این پژوهش، داستان رستم و شغاد با نظریة روایت‌شناسی گریماس بررسی خواهد شد تا میزان انطباق این شاهکار حماسی با یکی از مهم‌ترین و تکوین‌یافته‌ترین نظریات روایت‌شناسی آشکار شود.

پیشینة پژوهش

در زمینة بررسی و تحلیل روایات با به‌کارگیری نظریة گریماس، پژوهش‌های چندی صورت گرفته‌است، از جمله:

ـ «تحلیل ساختاری داستان از خم چمبر دولت‌آبادی بر اساس الگوی گریماس» (1392) اثر حسن‌زاده، فتحی و امیری که این نتیجه را به دنبال داشته که داستان «از خم چمبر» به طور کامل با نظریة جهانی گریماس انطباق دارد.

ـ «روایت‌شناسی داستان بوم و زاغ در کلیله و دمنه» (1389) از نبی‌لو که در این مقاله، با توجه به نظریة گریماس، داستان بوم و زاغ کلیله و دمنه بررسی شده‌است و این نتیجه حاصل گردیده که این داستان به طور کامل با دیدگاه گریماس تطبیق دارد و هر شش کنشگر او در این داستان حضور دارد.

ـ «تحلیل ساختار روایی داستان بهرام وگل‌اندام بر پایة نظریة گریماس» (1393) از مشهدی و ثواب که در این مقاله نشان داده شده‌است الگوی کنشی گریماس در تحلیل روایت این منظومه، مفید و قابل تطبیق است و طرح داستان ساختار و انسجام روایی خاصی دارد و از لحاظ کنشی، شامل دو الگوی کنشی مجزا با کنشگرانی متمایز است که در دیگر روایت‌ها کمتر مشاهده می‌شود.

ـ «تحلیل داستان شیخ صنعان منطق‌الطیر عطار بر اساس نظریة کنشی گریماس» (1391) از روحانی و شوبکلایی که در این مقاله تلاش شده‌است نمونه‌هایی عینی و روشن از داستان شیخ صنعان بر طبق الگوی گریماس ارائه شود و این نتیجه به‌دست آمده‌است که بر طبق این الگو، داستان شیخ صنعان ساختی استوار و اجزایی پیوسته دارد.

در این پژوهش، داستان شغاد و رستم با توجه به نظریة گریماس و الگوی کنشگرها و تقابل‌های دوگانه و نیز ساختار نحوی و سه زنجیرة روایی بررسی خواهد شد.

ضرورت و روش پژوهش

این مسئله که آیا نظریة گریماس با آثار حماسی انطباق‌پذیر است و اثبات اینکه فردوسی به جنبة روایی داستان‌های خود توجه داشته، ضرورت انجام این پژوهش است.

در مرحلة نخست با توجه به نظریة تقابل دوگانه و الگوی کنشی گریماس، انواع کنشگرهای شاهنامه، اعم از فرد، شیء و یا امری درونی، و روابط حاکم میان این کنشگرها و نیز روند شکل‌گیری داستان از مرحلة متعادل آغازین، از بین رفتن تعادل و جایگزینی تعادلی دیگر در پایان روایت بررسی می‌شود و در مرحلة بعد، پی‌رفت‌های زنجیره‌ای این داستان تحلیل خواهد شد.

1. نظریة روایت‌شناسانة گریماس

گریماس ساختار روایت را بسیار شبیه به ساخت گرامری و دستور زبان می‌داند و «اعتقاد دارد که دستور روایت نیز مانند دستور زبان محدود است» (گرین و لیبهان، 1383: 110) و از دیدِ او، همة داستان‌ها متأثر از یک ساختار واحد است. در نظر او، «رابطة الگوهای دوتایی فاعل و هدف (= موضوع شناسایی) به رابطة میان فاعل و مفعول بی‌واسطه شباهت دارد. همچنین، رابطة فرستنده و گیرنده به رابطة میان فاعل و مفعول باواسطه شبیه است» (هارلند، 1385: 279). در واقع، «آنچه برای گریماس حایز اهمیت است، دستور زیربنایی و سازندة روایت‌هاست، نه متن‌های منفرد. یک زنجیرة روایی از طریق دو کنشگر که ارتباط آن‌ها کنش‌های اساسی را پدید می‌آورد، به تقابل‌های دوگانه اجازه حضور می‌دهد» (گرین و لبیهان، 1383: 110). نظریة ساختاری گریماس را با توجه به الگوی کنشگرها و تقابل‌های دوگانه و الگوی نحوی (زنجیرة میثاقی، اجرایی و انفصالی) می‌توان بررسی کرد.

2. تقابل دوگانه و الگوی کنشگرها (Actantial Modle)

از نظر گریماس، روایت با تقابل دوگانه شروع می‌شود و «در هر پیرفت روایت، حداقل دو مشارک ضروری وجود دارد و کنش‌های پایه عبارتند از: فصل و وصل، جدایی و وصال، الگوهای دوتایی مبارزه و آشتی. روایت در اساس عبارت است از انتقال یک ارزش یا یک شیء از یک مشارک به مشارک دیگر» (اسکولز، 1383: 147). بدون این تقابل‌ها نمی‌توان یک متن را اثری روایی به حساب آورد. در واقع، «تقابل‌های دوگانه اساسی‌ترین مفهوم در ساختارگرایی است؛ زیرا اساساً تفکر انسانی بر این بنیاد استوار است: بد/خوب، زشت/ زیبا، شب/ روز. در آثار ادبی نیز باید به دنبال این تقابل‌ها بود» (شمیسا، 1383: 182)

گریماس برخلاف پراپ که برای هر روایت به هفت دسته شخصیت (خبیث، بخشنده، مددکار، شخص مورد جستجو و پدرش، اعزام‌کننده، قهرمان و قهرمان دروغین) قائل است، سه جفت کنشگر دوتایی را پیشنهاد می‌کند. این سه جفت کنشگرها دو به دو با هم روابط متقابل دارند. «هر زنجیره روایت با به‌کارگیری دو عامل کنش که باید یا مقابل هم باشند، یا معکوس همدیگر به این الگوهای دوتایی منش ادراکی عینیت می‌بخشد. همین رابطة تقابل یا تضاد است که کنش بنیادی گسست و پیوست، هجر و وصل، قهر و آشتی و غیره را خلق می‌کند» (سجودی، 1383: 66). هرچه تعداد این تقابل‌های تضاد و تناقض در روایات بیشتر باشد، واقع‌نمایی آن بیشتر است الگوهای دوتایی و در نتیجه، لذت و هیجان بیشتری را به مخاطب انتقال می‌دهد. این روابط متقابل شامل سه رابطة تضاد، تناقض و مخالف است. در رابطة متناقض، هر یک از شخصیت‌ها و گاه مفاهیم، ناقض یکدیگرند. در رابطة متضاد، وجود یک شخص یا یک مفهوم با نبودِ یک شخص یا مفهوم دیگر همراه است. در رابطة مخالف، هر شخصیت برای ایجاد مانع بر سر راه هدف دیگری تلاش می‌کند (ر.ک؛ اخوت، 1392: 65). گریماس عناصر روایت را بر اساس نسبت‌هایی که هر یک از آن‌ها به موضوعی خاص دارند، در سه دستة کلی قرار داده‌است. این نسبت‌ها عبارتند از: 1. نسبت خواست و اشتیاق، 2. نسبت ارتباط شخصیت با یکدیگر، 3. نسبت پیکار (ر.ک؛ احمدی، 1380: 163). کنشگران الگوی گریماس «سه انگارة اساسی را توصیف می‌کنند که شاید در همة انواع روایت اتفاق می‌افتد: 1ـ آرزو، جستجو یا هدف (شناسنده/ موضوع شناسایی)، 2ـ ارتباط (فرستنده/ گیرنده)، 3ـ حمایت یا ممانعت (کمک‌کننده/ مخالف)» (سلدن، 1384: 144). فرستنده، کنشگر را به دنبال شیء ارزشی می‌فرستد تا گیرنده از آن سود برد. در جریان جست‌وجو، کنشگران یاری‌دهنده او را یاری می‌دهند و کنشگران بازدارنده مانع او می‌شوند (Greimas, 1983: 86). گریماس این شش کنشگر را در تقابل با هفت شخصیت پراپ قرار می‌دهد و «به نظر گریماس، نقش‌های کنشی شش‌گانه و روابط ثابت بین آن‌ها، چارچوب اصلی تمام روایت‌ها را تشکیل می‌دهند. در حالت واقعی، این خواننده است که برای مثال مشخص می‌کند یک شخصیت خاص، نقش یاری‌رسان دارد و یا ضد قهرمان» (برتنس، 1384: 86). بنابراین، «با توجه به شش کنشگر ذهن و عین، فرستنده و گیرنده، یاری‌دهنده و دشمن می‌توان حوزه‌های عمل پراپ را استنتاج کرد و یا حتّی به سادگی زیباتری دست یافت» (ایگلتون، 1380: 144).

3. بررسی داستان شغاد و رستم بر اساس الگوی کنشگر و تقابل دوگانة گریماس

تغییر وضعیت‌ها بر اساس تقابل‌های دوگانه در داستان رستم و شغاد به‌وضوح مشاهده‌پذیر است. در این داستان، چندین کنش واقع می‌شود. مرحلة اول، کنش‌هایی است که حالت متعادل آغازین را در بر می‌گیرد و در واقع، مقدمه‌ای برای ساختار اصلی طرح روایت است. در مرحلة بعد که می‌توان آن را شروع وضعیت نامتعادل دانست؛ زیرا کنشگر فاعل (شغاد) برای رسیدن به هدف خود (کشتن رستم) در تلاش است. این مرحله چندین کنش فرعی را در خود گنجانده‌است که بیشتر مربوط به کنش‌های شغاد و شاه کاول و اجرای نقشه و حیله برای کشتن رستم است. بعد از این مراحل، با کنش‌هایی روبه‌رو می‌شویم که حاصل و نتیجة کنش اول و در واقع، کنش‌هایی است که مجازات کنشگرهای فاعل (شغاد و شاه کاول) را در خود جای داده‌است و روایت را به سمت وضعیتی متعادل می‌کشاند. این کنش‌ها مربوط به انتقام‌گیری رستم و فرامرز از شغاد و شاه کاول است. در ادامه، الگوی کنشگر در هر موقعیت این داستان بررسی می‌شود و بعد از پایان موقعیت‌ها، با رسم نموداری، سیر وضعیت روایت بر اساس تقابل‌های دوگانه نمایان می‌شود.

3ـ1. موقعیت نخست

موقعیت اول را می‌توان مقدمه‌ای برای ساختار اصلی روایت دانست. همسر زال فرزندی به دنیا می‌آورد که بنا بر عرف و عادت مرسوم و به پیشنهاد زال (فرستنده)، ستاره‌شناسان (فاعل) گرد می‌آیند تا طالع او را پیش‌بینی کنند. آن‌ها برای رسیدن به طالع شغاد (شیء ارزشی) دست به‌کار می‌شوند و بزرگان کاولی، آتش‌پرستان و یزدان‌پرستان با زیج‌ها و سایر آلات (یاری‌دهنده) به یاریشان می‌آیند و برای انجام این کار، هیچ مخالف و مانعی (نیروی بازدارنده) بر سَرِ راهشان وجود ندارد:

«ستاره‌شناسان و گندآوران
از آتش‌پرست و زِ یزدان‌پرست

زِ کشمیر و کاول گزیده‌سران
برفتند با زیج رومی به دست»
(فردوسی، 1386، ج 5: 442).

آنان طالع شغاد را شوم و نحس پیش‌بینی می‌کنند:

«گرفتیم و جستیم راز سپهر
چو این خوب‌چهره به مردی رسد
کند تخمة سام نیرم تباه

الگوهای نموداری در ارز دیجیتال

الگوهای نموداری در ارز دیجیتال

روشهای مختلفی برای تجزیه و تحلیل بازارهای مالی با استفاده از تجزیه و تحلیل فنی (تکنیکال) وجود دارد . برخی از معامله گران از شاخص ها و نوسان سازها استفاده می کنند ، در حالی که دیگران تجزیه و تحلیل خود را فقط بر اساس قیمت انجام می دهند.

نمودارهای شمعدانی یک مرور تاریخی از قیمت ها را در طول زمان ارائه می دهد. ایده این است که با مطالعه قیمت تاریخی یک دارایی ، ممکن است الگوهای تکراری ظاهر شود. الگوهای شمعدانی می توانند یک داستان مفید در مورد دارایی نمودار شده بیان کنند و بسیاری از معامله گران سعی می کنند از آن در بازارهای سهام ، فارکس و ارزهای رمزنگاری شده استفاده کنند.

برخی از رایج ترین نمونه های این الگوها به طور کلی الگوهای نمودار کلاسیک نامیده می شوند. اینها برخی از شناخته شده ترین الگوها هستند و بسیاری از معامله گران آنها را به عنوان شاخص های تجاری قابل اعتماد می دانند. چرا اینطور است؟ آیا معامله و سرمایه گذاری در مورد یافتن برتری در چیزی که دیگران نادیده گرفته اند نیست؟ بله ، اما در مورد روانشناسی جمعیت نیز صحبت می شود . از آنجا که الگوهای فنی محدود به هیچ اصل علمی یا قانون فیزیکی نیستند ، تأثیر آنها بستگی زیادی به توجه شرکت کنندگان در بازار به آنها دارد.

الگوهای نموداری در ارز دیجیتال – الگوهای نموداری کلاسیک

پرچم ها

پرچم یک منطقه تجمیع است که خلاف جهت روند بلند مدت است و پس از یک حرکت شدید قیمت رخ می دهد. به نظر می رسد یک پرچم روی میله پرچم است ، جایی که قطب حرکت ضربه ای است و پرچم منطقه تجمیع است.

پرچم ها ممکن است برای شناسایی ادامه احتمالی روند استفاده شوند. حجم همراه الگوی نیز مهم است. در حالت ایده آل ، حرکت ضربه ای باید در حجم زیاد اتفاق بیفتد ، در حالی که مرحله تثبیت باید حجم کمتری داشته باشد و کاهش می یابد.

الگو سقف دو قلو و کف دو قلو – نحوه معامله با آن

الگو سقف دو قلو و کف دو قلو – نحوه معامله با آن

در این مقاله از تاپ سایت 98 قصد داریم با الگو سقف و کف دو قلو آشنا شویم.

هنگامی که یک الگوی نمودار سقف دوقلو و کف دوقلو ظاهر می شود ، تغییر روند آغاز شده است.

بیایید یاد بگیریم که چگونه این الگوهای نمودار را شناسایی کرده و نحوه معامله با آن را بیاموزیم.

الگو سقف دوقلو Double Top

الگو سقف دوقلو یک الگوی معکوس است که پس از یک حرکت طولانی به سمت بالا ایجاد می شود.

"صعود" قله هایی است که وقتی قیمت به سطح خاصی می رسد که نمی توان آن را شکست.

پس از رسیدن به این سطح ، قیمت کمی کاهش می یابد ، اما سپس مجدداً برای آزمایش مجدد سطح باز می گردید.

اگر قیمت مجدداً از آن سطح پایین بیاید ، شما یک سقف دوقلو دارید.

الگو سقف دوقلو

در نمودار بالا می بینید که دو قله پس از یک حرکت قوی به سمت بالا تشکیل شده اند.

توجه کنید که چگونه قله دوم نتوانست ارتفاع بالای قله اول را بشکند.

این یک نشانه قوی است که معکوس اتفاق می افتد زیرا به ما می گوید فشار خرید به پایان رسیده است.

با این الگو ، ما سفارش ورود خود را زیر الگوهای دوتایی خط گردن(neckline) قرار می دهیم ، زیرا پیش بینی می کنیم روند صعودی معکوس شود.

الگو سقف دوقلو

با مشاهده نمودار می توانید متوجه شوید که قیمت خط گردن را می شکند و حرکت خوبی را به سمت پایین انجام می دهد.

به یاد داشته باشید که تاپ های دوگانه یک روند معکوس کننده روند هستند ، بنابراین باید بعد از ایجاد یک روند صعودی قوی ، به دنبال این موارد باشید.

همچنین متوجه خواهید شد که ارتفاع تقریباً برابر ارتفاع سازه دوتایی است.

این را در نظر داشته باشید زیرا در تعیین اهداف سود مفید خواهد بود.

الگو کف دوقلو Double Bottom

الگو کف دوقلو نیز یک روند معکوس روند است ، اما این بار ما به دنبال کوتاه مدت هستیم. در این الگو فروشنده دیگر توان پایین آمدن بیشتر را ندارد. برای بار دوم تست می کند و چون توان پایین تر رفتن را ندارد خریداران به میدان می آیند و احتمال یک حرکت خوب وجود دارد.

این تشکیلات پس از روندهای نزولی گسترده هنگامی رخ می دهد که دو دره یا "پایین" تشکیل شده است.

الگو کف دوقلو

از نمودار بالا می بینید که پس از روند نزولی قبلی ، قیمت دو دره را تشکیل داد زیرا نتوانست از سطح خاصی پایین بیاید.

توجه کنید که چگونه ته دوم نتوانست به طور قابل توجهی کف اول را بشکند.

این نشانه آن است که فشار فروش به پایان رسیده است و در حال بازگشت است.

الگو کف دوقلو

قیمت خط گردن یا neckline را شکست و حرکت خوبی را انجام داد.

می بینید که چگونه قیمت تقریباً با ارتفاع تشکیلات دو طرفه جهش کرد؟

به یاد داشته باشید ، درست مانند الگو سقف دوقلو ، کف دوقلو نیز تشکیلات معکوس روند هستند.

شما می خواهید بعد از یک روند نزولی قوی به دنبال این موارد باشید.

عزیزانی که تمایل دارند به تیم نویسندگی تاپ سایت 98 بپیوندند می توانند از طریق واتساپ با ما در ارتباط باشند. ما بهترین افراد را به تیم خود اضافه خواهیم کرد.

اگر سوال یا نظری دارید در بخش کامنت ها بنویسید.اگر موضوع خاصی مد نظر شماست که در سایت موجود نیست در بخش کامنت ها بنویسید

آشنایی با نمودار های شمعی

نمودار های شمعی یا کندل استیک (Candlestick) برای اولین بار در قرن هفدهم میلادی توسط معامله گران برنج در ژاپن ابداع شد. این روش نموداری بعدا توسط استیو نیسون (Steve Nison) گردآوری و بازنگری شد و در دهه نود میلادی در قالب کتابی منتشر شد.


کندل های ژاپنی نشانگر چهار داده قیمتی هستند: بالاترین قیمت کندل، پایین ترین قیمت، قیمت باز شدن و قیمت بسته شدن. کندل های قیمتی یا صعودی هستند، یا نزولی و یا خنثی. اگر قیمت باز شدن کندل در زیر قیمت بسته شدن قرار داشته باشد، کندل قیمتی صعودی است. اگر قیمت باز شدن در بالای قیمت بسته شدن قرار داشته باشد، کندل قیمتی نزولی است. اگر قیمت باز شدن و بسته شدن یکسان باشد (یا فاصله ناچیزی از یکدیگر داشته باشند)، کندل قیمتی خنثی است، که نشانگر برابری قدرت خریداران و فروشندگان است.

نمودار های شمعی در بازار ارز خارجی کاربرد بسیار فراوانی دارند. به کمک کندل های قیمتی، به راحتی می توان فشار های خرید و فروش بازار را تشخیص داد. یک نگاه گذرا به کندل های قیمتی می تواند اطلاعات بسیار مفیدی از قدرت خریداران و فروشندگان نشان دهد و به آسانی تعیین کند که بازار دست فروشندگان است یا خریداران. ویژگی های خاص این نوع نمودار به معامله گران کمک می کند تا از بازگشت روند و یا ادامه آن اطلاع یابند.

علاوه بر این، قیمت های باز و بسته شدن کندل ها در نمودار های بلند مدت (مثل روزانه یا هفتگی) معمولا به عنوان حمایت و مقاومت برای معاملات بین روزی استفاده می شود. قیمت باز و بسته شدن کندل های ژاپنی و اوج و کف های ایجاد شده توسط این کندل ها، برای ارزیابی شکست های بازار کاربرد دارند. طول کندل ها هم نشان گر رفتار بازار است. کندل های صعودی بلند، حکایت از اشتیاق بالای خریداران دارد. کندل های نزولی بلند هم نشان می دهد که فروشندگان دلیلی پیدا کرده اند تا ارز را به فروش برسانند. کندل های کوتاه هم نشانگر شک و تردید در بازار هستند. یعنی سرمایه گذاران در رابطه با روند بازار شک و تردید دارند. این عامل می تواند اولین نشانه ای از بازگشت بازار باشد.


دنباله های پایینی و بالایی کندل های ژاپنی نشانگر کف و اوج قیمتی هستند، که برای بررسی و مطالعه رفتار بازار استفاده می شوند. اگر دنباله بالایی کندلی بلند باشد، به این معنی است که خریداران قیمت را بالا برده اند، اما این فروشندگان بودند که در نهایت بازار را در دست گرفته اند و قیمت را پایین آورده اند. در مقابل، اگر دنباله پایینی کندل بلند باشد، به این معنی است که فروشندگان در پایین آوردن قیمت تمام سعی خود را کرده اند، اما سرانجام این خریداران بودند که بازار را در دست گرفته اند.


این الگو های کندلی برای معاملات بلند مدت و بین روزی بسیار مفید هستند. منظور از الگو های تک کندلی، الگوهایی هستند که تنها شامل یک کندل ژاپنی می شوند. این الگو ها می توانند نشانگر ادامه روند و یا برگشت روند باشند. الگو های دو کندلی هم برای تشخیص بازگشت یا ادامه روند مناسب هستند. تنها تفاوت الگوهای دوتایی در این است، الگوهای دوتایی که کندل اول برای تعیین بازگشت یا ادامه روند به کار می رود و کندل دوم، این سیگنال بازگشتی یا ادامه روند را تایید یا نقض می کند. یعنی با استفاده از کندل دوم تشخیص می دهیم که بازگشت یا ادامه روندی که کندل اول نشان داده، صحت دارد یا خیر. الگوهای چند کندلی کمی پیچیده تر هستند. الگو های چند کندلی معمولا شامل سه کندل قیمتی می شوند. از این الگو بیشتر در معاملات بلند مدت استفاده می شود. الگو های چند کندلی نسبت به سایر الگو ها کمتر در بازار مشاهده می شوند، اما از قطعیت بالایی برخوردارند.

بایستی گفت که نباید تنها بر اساس الگو های کندلی اقدام به معامله کرد. بلکه بایستی از این الگو ها به عنوان ابزاری موثر در جهت درک رفتار بازار و افزایش احتمال موفقیت معاملات استفاده شود.



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.